ارسال شده در شنبه 7 مرداد 1391برچسب:, - 11:54
سپتامبر
دوشنبه
به گمونم مامان خیلی به خودش افتخار میکنه که پارسال منو مجبور کردتو
اون دفترچه ی یادشات چیز بنویسم ؛ چون حالا رفته و یکی دیگه واسم
گرفته.
....................................................................................
ولی یادت مییاد بهت گفتم اگه یه عوضی اتافاقی منو با یه دفتری ببینه که
روش نوشته ((دفترچه ی خاطرات)) ، ممکنه برداشت اشتباهی کنه؟خوب،
حالا که رودیک میدونه من یه دفترچه یاداشتِ دیگه دارم،بهتره حواسم
باشه این یکی رو دیگه یه جایه امن قایم کنم . راسّش چند هفته قبل
دفترچه ی یاداشت آخری م افتاد دست رودیک. چنان مصیبتی بود که
نگو نپرس،ولی ترو خدا ازم نخواه که اون ماجرا رو از نو تعریف کنم !