زنگ تفریح

خدا جون دوست دارم

 
 

دلتونو بهاری کنید
ارسال شده در چهار شنبه 30 فروردين 1391برچسب:, - 18:55

دوست دارین هواتون بهاری بشه ؟


اینجا رو کلیک کنید  
اینجــــــا همه جا رو گل گلی کنید
 
موس رو بگیرد روی صفحه ی سیاه بکشید تا همه چی براتون زیبا و دوست داشتنی بشه ...

امتحان کنید .

من که کلی ذوق کردم شما را نمی دونم !


نويسنده سمانه

 


جک های بامزه
ارسال شده در دو شنبه 28 فروردين 1391برچسب:, - 17:6

 سلام

خوبید

خوشید سلامتید 

امروز چند تا جک آوردم براتون

توی ادامه مطلبه 

 

 



ادامه مطلب

نويسنده سمانه

 


طعطیله(املا رو برو)
ارسال شده در پنج شنبه 17 فروردين 1391برچسب:, - 7:5

سلامHello

خوبید

خوشید

سلامتید

آخ جون امروز پنج شنبست

طعتیله(املا رو برو)

چه خبرا

امروز خاطره ندارم بنویسم

چند تا جک با مزه

از غضنفر براتون میزارم

زن غضنفربه شوهرش میگه بروجبهه هرکس میره کولرمیدن
غضنفرمیره شهید میشه شب میاد خواب زنش میگه خیالت راحت شد ! خنک شدی !!!

 

غضنفر میره خیاطی میگه: با این پارچه برام یه کت و شلوار بدوز، فردا نیام بگی سوزنم  شکست، برق نبود، چرخم

خراب شد، اصلا پدر..گ نمیخواد بدوزی، پارچه رو بده.

 

توی تیمارستان نوار نوحه میزارن ، همه پامیشن میرقصن بجز غضنفر
میگن این حتما سالمه !
ازش میپرسن تو چرا نمیرقصی ؟
میگه : آخه من عروسم !!!

خوب دیگه ببخشید کم شد

باید برم

بایHello

 

 

 


نويسنده سمانه

 


تولد تولدت مبارک مبارک
ارسال شده در چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:, - 15:3

سلام

سلام

سلام

تولده تولده

وایستید

وایستا

آهای با توام   

میگم واستاhttp://oshelam.persiangig.com/image/zarde%20kochik/hallcandysmile.gif    

توجه مینمویی

کارت دارم قبل از جشن باید

باید

باید

بگم چه کادویی برای دوستم گرفتم

میدونید

من

من

یه گردمدبند

خریدم گردمبند

خوب حالا

بریم سراغ

جشن

تولدمون 

آماده

5

4

3

2

1

بوم

آیسان جون تولدت مبارک

خوب بریم ببینیم کی دم دره

037cd19d3587a49abf1615495f22582e.gif   * 881782e691ee8f5329cf064d9ba2fb5d.gif 

 


ادامه مطلب

نويسنده سمانه

 


مدرسم وای
ارسال شده در سه شنبه 15 فروردين 1391برچسب:, - 16:52

سلام دوستای خوبم

چه خبر

سلامتی

میدونید

من امروز که رفتم مدرسه

با دوستم دعوامون شد

آخرشم با هم قهر کردیم

بعد از دو زنگ من پشیمون شدمswoon2.gif

و رفتم آشتی کنون

و ما آشتی کردیم

بعد تصمیم گرفتیم که

 

یه عهد نامه بنویسیم که دیگه باهم قهرنشیم

فردا تولد همین دوستمه

نمیدونم براش چی بگیرم

آخه بهترین دوستمه

تو نظرات بهم پیشنهاد بدید

یادتون نره ها

راستی فردا تو وبم جشن تولد دوستمه بیایدا

 


 

 

 

خوب دیگه بای بای

راستی اسم این دوستم آیسانه
 

 

 

 

 

 


نويسنده سمانه

 


سوتی اونم از نوع خاص
ارسال شده در دو شنبه 7 فروردين 1391برچسب:, - 18:59

می خوام در مورد یک سوتی براتون بنویسم که هر وقت یادش می افتم دلم می ترکه از خنده.

 

این سوتی رو دیروز دادم .

راننده سرویسم که منو به مدرسه می بره مریض شده بود تلفن زد گفت : فردا صبح من نمی یام یکی رو گذاشتم جای خودم می یاد دنبالت .

صبح حاضر و اماده اما کاملا خوابالو ودر عالم هپروت بودم که صدای بوق ماشینی را پشت در شنیدم کفشهامو با عجله پوشیدم بندهاشو نبستم گفتم تو سرویس می بندم با چشمهای پف کرده دویدم تو کوچه .اقای همسایه که تو کوچه بود گفت : بدو بدو سرویست . نگاه کردم دیدم یک پرادو مشکی با یک راننده جون مو سیخ سیخی پشت دره گفتم عجب راننده سرویسی برامون فرستاده . با عجله در جلو رو باز کردم نشستم گفتم سلام.

هاج و واج نگام کرد با تعجب گفت : کجا ........کجا.....؟

گفتم : خوب مدرسه دیگه .بریم بقیه رو برداریم بریم دیگه!

یک خنده موذیانه کرد و گفت : باشه . ولی من اومدم دوستهامو ببرم دانشگاه حالا تو هم اگر می خواهی می رسونمت .

من که داشتم بند کفشهامو می بستم . یک دفعه مثل برق گرفته ها موهام سیخ شد و یک علامت تعجب رفت بالا سرم شروع کرد به چشمک زدن.

تازه فهمیدم که عجب سوتی دادم مثل برق وباد از ماشین پیاده شدم .پسره سرش رو از پنجره کرد بیرون در حالی که از خنده قرمز شده بود گفت : کجا رفتی . می موندی حالا.

من هم که از خجالت می خواستم سینه خیز برگردم تو خونه با عجله دویدم رفتم تو خونه .به محض اینکه رسیدم تو حیاط دوباره صدای یک ماشین رو شنیدم. لای درب رو باز کردم ببینم اینبار کیه ؟

دیدم یک ماشین پراید سفید که جلو بندی اش داغون بود و سپرش رو با طناب بسته بود با یک راننده ریش سفید بداخلاق پشت دره .

فهمیدم که خودشه .

رفتم بیرون دیدم اون پسره هنوز وایستاده البته اینبار با دوستاش که مثل اینکه قضیه رو برای اونها تعریف کرده بود و منتظر بودند من از خونه بیام بیرون . وقتی منو دیدند زدند زیر خنده .

یک نیش بهشون در اوردم . خیلی بهم بر خورد ولی خوب خجالت هم کشیدم رفتم تو سرویس .

امروز که می خواستم برم مدرسه خدا خدا می کردم که دوباره این اقا و دوستاشو نبینم . 


نويسنده سمانه